دکتر فریدونی

مجموعه سخنرانی های دکتر سید حسین فریدونی در نقد و بررسی مسیحیت

دکتر فریدونی

مجموعه سخنرانی های دکتر سید حسین فریدونی در نقد و بررسی مسیحیت

فهرست مطالب کتاب راه زندگانی

کتاب دیگری است به نام راه زندگانی و نویسندۀ آن یکی از بزرگترین مسیحیانی است که شدیدترین حملات را نسبت به قرآن انجام داده است. در ابتدای کتاب نویسنده بر خواننده منّت می گذارد که حرفهایی که من در این کتاب می زنم در هیچ کتابی پیدا نمی شود. آنچه در این کتاب می گوید فهرست وار بدین ترتیب است:

1.     انسان بدون استثناء گناهکار و مورد غضب الهی ست. [یعنی همه گناهکارند که این عصیان و گناه از حضرت آدم علیه السّلام شروع شده و تا قیامت هم ادامه خواهد داشت و یک انسان بدون گناه هرگز پیدا نخواهد شد.]

2.     هیچ کس قادر نیست که خود را از نتایج وخیم گناه خلاص کند. [یعنی هیچ کس نمی تواند خود را از زیر بار گناه بیرون آورد.]

3.     خداوند عیسی مسیح را کفارۀ گناهان قرار داد. یعنی کلمۀ ازلیّه ای که از ازل نزد خدا بود و عبارت از مسیح بود، مجسم گردید و در میان حوزۀ بشری ساکن شد.

[تمام فرق مسیحیت هم همین را می گویند که عیسی مسیح علیه السّلام جنبۀ بشری نداشته است.]

4.     مسیح معصوم و دارای جنبۀ الهی ست. چون تنها عیسی مسیح است که قدرت دارد کفارۀ گناهان واقع شود.  

                                                                  ادامه دارد...

اول تفکر یا اول ایمان؟

تحت عنوان عیسی مسیح کیست[1] می گوید اگر شما با آثاری که از عیسی مسیح به یادگار مانده است آشنا باشید، شما هم ناچارید اعتراف کنید همین مطلبی را که ما نسبت به عیسی مسیح معتقدیم.

" تعلیمات او را بخوانید، زندگی او را که یکپارچه معجزه است مطالعه کنید که اگر این کار را کردید به ماهیت وی به هنگام رفتن به پای صلیب پی می برید. ببینید که در طی قرون، وی چه کارها کرده است و هنوز هم وجود وی منبع چه اعمالی است. در صورتی که با فکر و دلی روشن و باز سوابق او را تحت نظر گیرید بسیار احتمال دارد که شما هم مثل بسیاری دیگر در مقابل او سر فرود آورید و [به او]بگویید : ای خداوند من و ای خدای من. "

یعنی عیسی مسیح نه بندۀ خدا و فرستادۀ خداست بلکه خود خداست که جامۀ بشر پوشیده و در میان بشر ساکن شده است.

"این که استدلالیان می خواهند توجیه کنند که چگونه عیسی مسیح خدا نیست... " می گویند اصلاً مسئلۀ خدا بودن عیسی مسیح با منطق و استدلال قابل توصیف و بیان و تعریف و تثبیت و اثبات نیست باید ایمان بیاوری بعد مطلب برایت روشن می شود. این درست در مقابل قرآن کریم است و این کلامی که ایشان می گوید که بوسیلۀ استدلال قابل شناختن نیست با کلام اولی که عنوان کرد که دین حقیقی و راستین باید دینی باشد که منطق آن را تأیید کند در تضاد است. اگر دین حق باید منطقی باشد، شما چرا از طریق و مسیر منطقی نمی توانید اثبات کنید که عیسی مسیح پسر خداست و بلکه خود خداست؟!

قرآن در برابر این بیان این عبارات را دارد[2] :

قل هذه سبیلی ادعوا الی الله علی بصیرة انا و من اتّبعنی

ای پیغمبر به مردم بگو این راه من است، من و پیروانم با بصیرت کامل مردم را به سوی آن دعوت می کنیم.

 اول بیاندیشید، اول فکر بکنید و بعد انتخاب بکنید . این چه کلاهی است اینها سر مردم می گذارند می گویند اول باید ایمان بیاوری و بعد فکر کنی .اول فکر کن بعد ایمان بیاور. لذا چون می دانند عقل هیچ انسان عاقلی و اندیشۀ هیچ انسان اندیشمندی، مسئلۀ خدا بودن بشری که به قول خودشان او را به دار کشیده اند و او نتوانسته برای رهایی خودش کاری انجام دهد را قبول نخواهد کرد لذا می گوید استدلالیونی که می خواهند به پای استدلال این مطلب را استدلال کنند هرگز نخواهند توانست (و راست هم می گوید).

عیسی مسیح خداست( اگر بخواهیم کمی تخفیف بدهیم) پسر خداست که خدا او را به این خاکدان فرستاده تا بر صلیب برود و فدا بشود تا گناهان همۀ انسانها تا روز قیامت آمرزیده شود. اینست پاسخ اساسی مسیحیت به سؤالات اساسی ما!

 هیچ انسانی از هر نژاد و رنگ و و ملیّتی در هر برهۀ زمانی ای که با خود اندیشه کرده نتوانسته و نمی تواند خود را از طرح این سه سؤال بی نیاز بداند. مسائل اساسی ای که برای انسان مطرح است در سه سؤال خلاصه می شود: از کجا آمده ام؟ برای چه آمده ام؟ و به کجا خواهم رفت؟ اصول دین ما هم یعنی توحید ، نبوت و معاد پاسخ این سه سؤال است. مسئلۀ اساسی زندگی ما این نیست که عیسی مسیح که خود خدا بوده و در قالب بشری قرار گرفته و آمده است تا بر سر دار رود تا اینکه گناهان انسانها در طول زمان آمرزیده شود. این چگونه برای انسان راهگشایی می کند؟ دین باید خرد پذیر باشد. دین باید عقل پسند باشد. این کجا با خرد انسان منطبق است؟ دین آمده به ما راه صحیح زیستن را یاد بدهد، به ما مکارم اخلاقی را یاد بدهد. شما که با این تعلیماتتان دست انسان را باز می کنید تا هرچه خواست انجام دهد پس چه باکی و چه بیمی از عذاب الهی؟! چراکه قبلاً خدا فدیۀ تمام گناهان ما را پرداخته است.  

                                                                  ادامه دارد...



[1] در بحثی که بعد خواهیم داشت تحت عنوان مقایسۀ عیسی مسیح در قرآن و در اناجیل، در مورد اینکه قرآن کریم ،این تنها کتاب آسمانی دست نخورده، حضرت عیسی مسیح را چگونه معرفی می کند بحث خواهیم کرد. همان داستانی که جعفربن ابیطالب در نزد نجاشی پادشاه حبشه خواند. هم حضرت مریم و هم حضرت عیسی را معرفی کرد که قرآن مقدس چه عظمتی را برای عیسی مسیح و برای مریم عذراء، مریم باکره، قائل است و در مقابل مسیحیان دربارۀ عیسی مسیح چه می گویند.

[2]  یکی از راه های دریافتن ارزش و قیمت دین اسلام مقایسۀ آن با سایر ادیان است. شاید به خودی خود و به طور مجرد ارزش والای اسلام برای انسان مشخص نشود ولی وقتی روشن می شود که قیاس را مد نظر داشته باشید و تعالیم آن را با سایر آئین ها مقایسه کنید.

من کیستم؟(۲) از دید مسیحیت

ما در بحث های آینده مسئلۀ فدا را که یکی از ریشه ها ی قرص مسیحیت است  تحت بررسی و تدقیق  قرار خواهیم داد. این تعلیم که یقیناً از آن عیسی مسیح نیست و عیسی مسیح نیامده که مردم را به گناهان جرأت بدهد و بگوید هرکاری می خواهی انجام بده چون خدا قبلاً فدیۀ تمام گناها ن تو را پرداخت کرده است، خدا قبلاً تورا آمرزیده، فرزندش را فرستاده تا فدایی تو بشود تا گناهان تو تا قیام قیامت آمرزیده بشود.

این به صورت های گوناگون در آثار مسیحیت آمده است. پس این جمله مدنظرتان باشد که خدا آن قدر محبت نمود که پسر یگانۀ خود را داد تا در برابر آمرزیده شدن همۀ عصیانها و گناهان انسانها تا قیام قیامت مصلوب شود.

" ازاین نیز برترید. بالاخره برای وصول آخرین جواب "من کیستم" شما باید به صلیبی که بر دوش مسیح است نگاه کنید که حاصل همۀ فلسفه و تاریخ در آن متمرکز است. صلیب است که جای انسان را در این جهان تعیین و مشخص می کند. در آن خدای متعال درجۀ محبت خویش را نسبت به آدمیان نمود." یعنی این صلیب نشانۀ محبت خدا به بندگانش است چرا که نشانۀ به دار رفتن عیسی مسیح است و به دار رفتن او فقط به خاطر شما بوده است. " چنانچه پدر بر فرزندان خود رئوف است، همچنان خداوند. بنا بر اظهار کلیسا خدا روحی است لایزال و جاویدان و بی پایان و ثابت و در وجود وی عقل وقدرت و تقدّس و عدالت و نیکی و راستی نهاده شده است. " خوب اگر واقعاً خدا این است که اینجا توصیف شده است. این خدا چگونه بچه دار می شود؟ ادعای مسیحیان این است که عیسی مسیح پسر یگانۀ خداست. اگر خدا لایزال و جاویدان و بی پایان و ثابت است. ازلی و ابدی ست، چگونه صاحب فرزند شده است؟

"مسیحیان جهان به این نکته پی برده اند که خدا را می توانند به سه طریق بشناسند همچنان که خورشید را می توان از نور و گرما و نیروی جاذبۀ آن شناخت. ما خدا را چون پدری می شناسیم که بر زمین نظارت می کند و او را در وجود عیسی مسیح یافتیم. " اینجا شأن عیسی مسیح از فرزندی خدا بالاتر می رود. اصلاً خدا در وجود عیسی مسیح حلول کرده است. تکه ای از خودش را بریده است به صورت عیسی مسیح در این خاکدان فرستاده است .

ادامه دارد....

من کیستم؟(۱)از دید کتب مسیحیان

در صفحه بعد نویسنده وارد کتاب مقدس می شود.

"سفر پیدایش که معانی عمیق فلسفی را در قالب عبارات و ظواهری بس ساده بیان می دارد چنان که یک کودک نیز بر فهم مفهوم آن توانا ست می گوید خداوند خدا آدم را از خاک زمین بسرشت و در بینی او روح حیات دمید." پس روح حیات نفخه ایست که خدای سبحان و آفریدگار جهان درانسان ها دمیده است و حال آنکه بدن این انسانها از خاک نشأت گرفته است. "پس شما تن و روان یا روح نیستید بلکه روحی هستید که تن را در اختیار دارد و به آن حکم می راند." و اگر در مقام نقادی بخواهیم نظر دهیم این کلام درست است که انسان بدن نیست بلکه روحی است که بر این بدن حکومت می کند. پس مذهب راستین و مذهب حق آن مذهبی است که روح مرا تقویت کند و البته این کلام، کلام صحیحی است. مذهب برای پرورش روح ما آمده است. حالا باید چه کار کنیم که روح تربیت شود و پرورش یابدُ در صفحات بعد ایشان این مطالب را بیان کرده اند.

"مع الوصف هرگز جواب کاملی برای پرسش خویش نخواهید یافت مگر آنکه به سخن مسیح گوش فرادهید "

مراد و مقصد از بیان این کلام این است که تنها راهی که می تواند پرسش های ما را پاسخ بدهد و ما را به سوی سعادت ببرد کلام عیسی مسیح است(البته آن کلامی که به عیسی مسیح نسبت می دهند.) و ما امروز نسبت به آنچه به عیسی مسیح نسبت می دهند معترضیم. چکیده ای از اعتراضاتمان را در مقالات قبل بیان کردیم. برعهدۀ ما هم نیست که  ثابت کنیم که انجیل متی و مرقس و لوقا و یوحنا کلمات عیسی مسیح است. این بر عهدۀ مسیحیان است که به ما اثبات کنند که آنچه را که متی و لوقا و مرقس و یوحنا می گویند همان کلام عیسی مسیح است. مشکل هم اینجاست که نویسندۀ محترم این جملات می خواهد کلام عیسی مسیح را از مسیر و از منظر و دیدگاه اناجیل فعلی بگوید که این محل تأمّل است. و لذا به همین علت در ارائۀ طریق و در پاسخ گویی به این سؤالات مشکلات عدیده ای پیدا خواهد شد.

به فرمایش عیسی مسیح استناد می کند که " فرمود پدر ما[1]، وی خدا را خواند و اعلام داشت همۀ موهای سر شما شمرده شده است" یعنی علم خدا بر همه چیز احاطه دارد حتی به تک تک موهای بدن شما. " این شما بودید که خدا آنقدر محبت نمود که پسر یگانۀ خود را داد. شما چنین هستید و چنین مقامی دارید. " یکی از بحث انگیزترین و پر مجادله ترین بحث هایی که مسیحیت فعلی مطرح می کند این است که یک: عیسی مسیح پسر یگانۀ خدا ست و دو: خدا پسر یگانۀ خودش را به ما داد و به این خاکدان آورد تا او بر سر دار برود و مصلوب شود تا آنکه گناهان همۀ انسانها از زمان آدم علیه السّلام تا زمانی که قیامت برپا شود، آمرزیده شود. پس تمام پاسخی که مسیحیت به سؤالات اساسی زندگانی انسان به ما می دهد در همین جا خلاصه شده است. رسالت مسیحیت در یک کلام بیشتر خلاصه نیست که در کتاب های گوناگون به عبارات گوناگون و تعابیر متعدد و متنوع که همه کاشف از یک حقیقت هستند بیان گردید ه است: عیسی مسیح پسر یگانۀ خداست و خدا برای نجات همۀ انسانها از چنگال گناهانی که مرتکب شده اند و مرتکب می شوند و مرتکب خواهند شد، پسر یگانۀ خود را داد تا فدا بشود تا گناهان انسانها آمرزیده بشود. این تمام رسالت مسیحیت است.

                                                                                                         ادامه دارد...

[1] یکی از القاب عیسی مسیح


مسائل اساسی آئین مسیحیت

در جلسات قبل به معرفی کتاب مقدس که مرکب از دو قسمتِ عهد قدیم و عهد جدید است پرداختیم. در این جلسه بحثی را مطرح می کنیم تحت "عنوان مسائل اساسی ای که مسیحیت مطرح می کند چیست؟ و مسیحیت خود را ملزم به پاسخ گویی به کدام مطالب می داند؟" در این راستا همچنان مانند جلسات قبل از منابع اسلامی استفاده نخواهیم کرد و آنچه که مورد استناد قرار خواهد گرفت کتاب هایی است که از سوی خودِ مسیحیان چاپ شده است؛ و در عین احترامی که بنا بر نظر قرآنی به اعتقادات معتقدان به دین داریم حق نقد را برای خود محفوظ می داریم.

جزوه ای به نام پاسخ مسیحیت به مسائل اساسی زندگی توسط انتشارات نور جهان در سال 1334 منتشر شد. اولین بحثی که در این ارتباط مطرح است و اولین سؤالی که در این جزوه مطرح شده اینست که "من کیستم؟" و در ادامه می نویسد:

"مذهب بر اساس ایمان بنا گشته است. هر اعتقادی که نسبت به ماهیت و ذات خویش و خدا و حیات دارید، ممکن نیست به نحوی غیرقابل انکار و مستدل ثابت گردد. "

در واقع می گوید انسان هر نوع اعتقادی که داشته باشد، اعتقادش قابل اثبات کردن نیست. به همین دلیل انسان باید به دنبال دین حق بگردد. حال مشخصۀ دین حق کدام است؟

"همچنان که بر شما پوشیده نیست دین بر حق آن است که با وضع جهان سازگار و مناسب باشد." یعنی آنچه را که جهان ما اقتضا می کند دین پاسخگوی همان باشد. دین پاسخ آنچه را بدهد که انسان ها در تمام زمانهای نیازمندند.

"دین باید با منطق همراه باشد. دین باید با خرد همردیف باشد و خرد بتواند دین را تأیید کند."

"شناخت حقیقت همچون عاشق گشتن است. در شما شعوری هست که واقعیت را می پذیرد و از غلط و نادرست گریزان است. خود به خود و به اتکاء خویش تمام واقعیت را شاید نتوانید بپرورانید و بنا کنید اما چون آن را مشاهده کردید یا کسی بیان داشت فوراً خواهید گفت: آری همین است و جز این نیست. "

می گوید ممکن است من نتوانم به حق برسم اما اگر حق را بر من عرضه کنند، پروردگار هستی آفرین در وجود من قدرتی را قرار داده است، ترازویی را قرارا داده است که وقتی حق را بر آن ترازو نهادند آن ترازو آنگاه سنگ حق خواهد نهاد و خرد من و آنچه خدا در وجود من به نام عقل نهاده است وقتی حق را بر آن عرضه کنند خواهد گفت که حق همین است. ممکن است من خودم نتوانم به حق دست پیدا کنم اما اگر حق را  به من ارائه کنند من به قدرت خدادادی می توانم حق را تمیز و تشخیص بدهم.

از دیگر مشخصات حق به گمان نویسندۀ محترم این است که  " دین حق آنست که عملی و مؤثر باشد" در واقع به قول امروزی ها کاربردی باشد. بعد مجدد این مطلب را تأکید می کند که

 "هر فرد باید توسط ایمان زندگی کند. شما ناگزیر از داشتن اعتقاد و ایمان هستید منتها در این تردید است که چه ایمانی؟ و آیا آن ایمان صحیح است یا غلط ؟ "

می گوید هر فردی باید ایمان داشته باشد اما کدام ایمان؟ اگر چیزی را به عنوان ایمان یافتم آیا حالا به قطع می توانم بگویم که حقم؟ نه. بلکه این سؤال همواره پیش می آید که آیا این ایمان صحیح است یا غلط؟ 

                                                                   ادامه دارد...