دکتر فریدونی

مجموعه سخنرانی های دکتر سید حسین فریدونی در نقد و بررسی مسیحیت

دکتر فریدونی

مجموعه سخنرانی های دکتر سید حسین فریدونی در نقد و بررسی مسیحیت

نمونه‌هایی از اسفار خمسه تورات(۲)

سفر پیدایش باب ۱۹: داستان حضرت لوط علیه السّلام.

لوط  پیغمبر خداست. آیا پیغمبران باید مصادیق و مظاهر صداقت و درستی و پاکی و به تعبیر جامع تر عصمت باشند یا نه؟ پیغمبر غیر معصوم نمی تواند برای مردم الگو باشد. پیغمبری که گناه می کند نمی تواند به مردم بگوید گناه نکنید. آنها هم می گویند تو خود پیغمبری و گناه می کنی. این حکم عقل ما  است. حالا در اینجا داستان پیغمبری شرح داده شده به نام لوط پیغمبر.

 این پیغمبر، پیغمبریست که ( البته پیغمبر توراتی را عرض می کنم. پیغمبر ما اینطور نیست. لوط ما در قرآن گونه دیگری ست. ) دو دخترش به همراه او می روند بالای کوه . دو دختر با همدیگر صحبت می کنند. می گویند از پدر ما نسلی باقی نمانده است . بیاییم  نسل پدرمان را امتداد بدهیم. برای اینکه نسل پدر را امتداد بدهند به او شراب می نوشانند. دو دختر به پدر خودشان که لوط پیغمبر باشد شراب می نوشانند. و لوط شراب را می خورد و مست می شود. شب اولی که پدر را مست می کنند دختر بزرگ با پدر هم آغوش می شود و از او فرزندی پیدا می کند به نام موآب. شب دوم دختر کوچکتر پدر را مست می کند و با او همبستر می شود و از او فرزندی به نام بن عمّی پیدا می کند. و عجیب است که وقتی می خواهند در انجیل نسب حضرت عیسی مسیح رو بگویند از جمله اجداد عیسی مسیح همین ها هستند: موآب و بن عمّی.

 خوب به راستی این شایستۀ مقام پیغمبر است؟ شراب بخورد، مست بشود، و بعد کار نامشروع با دخترانش بکند! این پیغمبریست که تورات  معرفی می کند. آن وقت باید بپذیریم که هر چه در تورات گفته شده است بیان خدا و الهام روح القدس است و حتی یکی از این مطالب خلاف عقل انسانی نیست!

سفر پیدایش باب 27:

در اینجا یک داستان پیغمبری بیان می شود به نام اسحاق. داستان عجیب غریبی ا ست. اسحاق دو پسر دارد به نامهای عیسو و یعقوب. اسحاق دلش با عیسو نرم است و می خواهد پیغمبری را به او بدهد ولی یعقوب می خواهد پیغمبری را از خدا بگیرد . اسحاق به عیسو می گویدبه صحرا برو، شکار کن، بزی برای من بیاورتا من به تو برکت داده و پیغمبرت کنم. یعقوب این کلام را می شنود. می رود و بزی را می کشد و پیش پدر می آورد. جناب اسحاق هم پیر شده و چشمانش کم‌سو شده." و چشمانش از دیدن تار گشته بود."  درست تشخیص نمی داد کی به کی ست. بدن عیسو پر مو بوده . پدر از طریق لمس می توانسته بفهمد که این بدن عیسو ست یا بدن یعقوب. یعقوب برای اینکه پدر را به اشتباه بیاندازد پوست بز را می اندازد روی دست خودش. پدردست می کشد به دست یعقوب می بیند پر مو ست می گوید: تو عیسو هستی ، به تو برکت می دهم. و این بزرگوار به این ترتیب از پدرش برکت می گیرد و با حقه بازی پیغمبر می شود.

حقه بازی بیش از این جای دیگریست. که باز در همین سفر پیدایش آمده است . ببخشید اینها حرفهای کتاب مقدس است، من از خودم نمی گویم.

یکی از داستان های یعقوب این ست که با جناب خدا کشتی می گیرد. یکی از قسمت های زیبای تورات کشتی گیری یعقوب با خود خداست. تا صبح با خدا ور می رود . دم صبح که می شود خدا می گوید ولم کن، بنده هایم مرا می بینند آبرویم می رود. او هم می گوید ولت نمی کنم تا به من برکت بدهی . خدا هم ناچار می شود (برای اینکه صبح شده، هوا روشن شده مردم می آیند می بینند خدا در مقابله با یک بنده اش درمانده شده)،  کف ران یعقوب را لمس می کند و پیغمبرش می کند.

خوب این پیغمبر آن خدا هم به دردش می خورد. از آن به بعد یعقوب با نام اسرائیل نامیده می شود. اسرائیل به عبری یعنی کسی که با خدا کشتی گرفته و از خدا برکت پیدا کرده. الان هم می گویند بنی اسرائیل فرزندان او هستند. کشور استعماری (اسرائیل) که دیگران درستش کرده اند اول انگلستان بعد هم دیگران و الان هم مثل یک غدۀ سرطانی در میان کشورهای اسلامی ست، ریشۀ تمام کلک ها و حقه بازی هایش در همین کتاب خوابیده است . داستان صهیونیزم ساختۀ همین کتابی ست که نامش تورات است . اینها می گویند ما صاحب دنیا بودیم. اینجا[تورات] می گوید سلیمان و داوود سلطنتی داشتند که چقدر عظیم بوده است و ما باید همانند اون سلطنت را درستش بکنیم. الان به جان دنیا افتاده و دنیا را برده بر لب آن پرتگاهی که خودش می خواسته و عمدتاً هم در برابر کشورهای اسلامی است 

ادامه دارد...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد